[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 91 آذر 16 , ساعت 2:52 صبح

 

روزهای آخر پاییز ....

برای خودم روی برگها راه می روم.

برای خودم آوازهای شاد می خوانم .

طوری که یادم برود  ،دنیا مال من بود .

یادم  برود آسمانم چقدر آبی بود.

وانمود می کنم دارم برای خودم می نویسم

و  قرار نیست مردی از این نوشته ها سر دربیاورد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ