[ و به یکى از یاران خود فرمود هنگامى که او از بیمارى شکوه نمود . ] خدا آنچه را از آن شکایت دارى موجب کاستن گناهانت گرداند ، چه در بیمارى مزدى نیست ، لیکن گناهان را مى‏کاهد و مى‏پیراید چون پیراستن برگ درختان ، و مزد درگفتارست به زبان ، و کردار با گامها و دستان ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک بنده هر بنده را که خواهد به بهشت درآورد . [ و مى‏گویم ، امام علیه السّلام راست گفت که در بیمارى مزد نیست ، چه بیمارى از جمله چیزهاست که آن را عوض است نه مزد چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتى است که از جانب خدا بر بنده آید ، چون دردها و بیماریها و مانند آن ، و مزد و پاداش در مقابل کارى است که بنده کند ، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأى رساى او اقتضا کند آن را بیان فرمود . ] [نهج البلاغه]
 
جمعه 91 بهمن 6 , ساعت 6:3 عصر

 

http://uplod.ir/eph7763w7c1m/fereydoun_asraei_-_salam__poshteboom-7ta.blogfa.com_.mp3.htm


پنج شنبه 91 آذر 16 , ساعت 2:52 صبح

 

روزهای آخر پاییز ....

برای خودم روی برگها راه می روم.

برای خودم آوازهای شاد می خوانم .

طوری که یادم برود  ،دنیا مال من بود .

یادم  برود آسمانم چقدر آبی بود.

وانمود می کنم دارم برای خودم می نویسم

و  قرار نیست مردی از این نوشته ها سر دربیاورد.


دوشنبه 91 شهریور 27 , ساعت 10:37 عصر

وقتی تو هستی، زندگی انگار با من است

عطر اقاقی، بوی گندمزار با من است


در من زنی پر شور و عاشق پیشه می دود

رفتار شیرین، روح لیلی وار با من است


فوج کبوترهای قلبم بازگشته اند

بی تابم و بال و پر دیدار با من است 


یکشنبه 91 شهریور 19 , ساعت 12:56 صبح

سلام..

حالم خوب نیست و دلم می خواهد مثل همیشه دیوانه وار فکر کنم و توی ذهنم با "تو "مکالمه کنم.. ولی دارم به شدت با خودم مقابله می کنم تا این گفتگو را متوقف کنم...

امروز پس ورد فیس بوکم رو عوض کردم...

فقط دارم ب این فکر می کنم که یک دختر شانزده هفده ساله هستم که از پشت پنجره ی اتاقش دارد به درخت تبریزی زیر نور چراغ برق نگاه

می کند و به خدا می گوید : پس کی باران می آید؟؟؟ می خواهم فکر کنم که هنوز همان دخترک هستم که تا ساعت سه نیمه شب پشت پنجره نشسته بود و فقط به " خدا " فکر می کرد..

امشب باز هم می خواهم " خدا " را صدا بزنم.. فقط بگویم: " یا الله "

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ